Posts filed under ‘1’

پشت کامیونی !

.

نیم کیلو باش ولی مرد باش !

.

آوریل 19, 2010 at 4:44 ب.ظ. 157 دیدگاه

دهه شصت رو دیدی؟ب*** توش میشه دهه نود !

.

ما که به نیت  سربازان قنداقی اسلام بودن به دنیا آمدیم،این شدیم…

از اینها که برای یک میلیون تومان پول به دنیا می آیند چه انتظاری داری؟؟

.

آوریل 14, 2010 at 8:48 ب.ظ. 114 دیدگاه

دهه شصتی‌ها !

.

کنکور وحشتناک و در به دری برای قبولی دانشگاه به درک …

دانشگاههای بی امکانات به درک …

فارغ التحصیلی بدون تخصص به درک …

نبود کار به درک …

ترس از ازدواج و هزینه‌هاش به درک …

بدبختیمون اینه که واسه پول قبض یا  شارژ موبایلمون – که خودمون میدیم – هم باید به صد نفر جواب پس بدیم!

.

آوریل 12, 2010 at 9:45 ق.ظ. 75 دیدگاه

من و کفشها !

در ایستگاه اتوبوس منتظر نشسته بودم و این‌طرف و آن‌طرف را نگاه میکردم که لک سیاه روی کفشم توجهم را جلب کرد.هرقدر فکر میکردم علت لک سیاه را نمیفهمیدم ،در این حین کفشهایی را میدیدم که از جلوی من عبور میکردند.به یکباره یاد حرف خواهرم افتادم که میگفت از روی کفشها میشود شخصیت آدمها را حدس زد.حالا من یک سرگرمی پیدا کرده بودم،کیفم را روی پایم گذاشتم و دستم را زیر چونه زدم و سعی کردم با نگاه به کفشها شخصیت صاحبانشان را حدس بزنم.اولین سوژه کفشی بود سیاهرنگ که از فرط خاکی که بر رویش نشسته بود خاکستری به نظر میرسید و خاک بیشتری بین ترکهای کفش جمع شده بود.کفش به سمت اتوبوس در حال حرکت میدوید.خیلی راحت میتوانستم با نگاه به شلوار خاک گرفته‌اش حدس بزنم که صاحب کفش حتما کارگریست که ظاهر،اهمیت چندانی برایش ندارد.مسیر دویدنش را نگاه میکردم که کفش زنانه ای با لژهای بلند کِرِم رنگ که پاهایی تپل آنرا پوشیده بود توجهم را جلب کرد.ناخنهای پا بلند و لاک قرمزی هم روی آن زده شده بود.بدون آنکه زن را نگاه کنم میتوانستم حدس بزنم که صاحب کفش قطعا زن چاقیست با موهای زرد رنگ که حتما آنها را در صورتش ریخته و خب مسلما اینها مستلزم رژلب پررنگی هم خواهد بود.در حال تصویر کردن بازوان پرگوشت زن در مانتوی مشکی تنگش بودم که کفش قهوه ای تمیز و براقی را دیدم که در فاصله‌ی نزدیک من ایستاده بود.شلوار جین صاحب کفش بسیار نو به نظر میرسید.زاویه ی دیدم طوری بود که کیف لپ تاپ مرد جوان را هم میتوانستم ببینم.کیف مشکی رنگ گرانقیمتی که با کیفهایی که دستفروشهای آزادی میفروشند تومنی صنار تفاوت داشت.

به کفشهای مرد جوان میخورد که صاحبی مودب،خوشپوش وخوش چهره داشته باشد.یک آن تصمیم گرفتم سرم را بالا بیاورم و لبخندی که از شدت کنجکاوی بر لب داشتم را با نگاهی شیطنت آمیز به سمت مرد جوان نشانه بروم.هنوز سرم را بالا نیاورده بودم که کفشهای مشکی و ساده‌ی دخترانه‌ای را دیدم که به سمت ما در حال دویدن بود،کفشهای دخترانه نزدیک و نزدیکتر شدند و صدایی شنیده میشد :

– سلام عزیزم

+ سلام، خیلی دیر کردم ببخشید

– نه ،منم تازه رسیدم گلم

….

و من ماندم و کفش سفید و لک سیاه رویش

آوریل 10, 2010 at 10:17 ق.ظ. 95 دیدگاه

مسئلةٌ !

.

گفته‌اند وضوی بدهکاران پول آب باطل است…

حکم آنان که جانمازشان را با خون مردم آب کشیدند چیست؟!

.

آوریل 8, 2010 at 8:18 ب.ظ. 38 دیدگاه

هیچ چیز بی حکمت نیست !

.

خدایا دوتا دست دادی،دستت بی‌بلا…

ده‌تا انگشت دادی،خیر ببینی الهی…

ده‌تا ناخن دادی،من چاکرتم…

ولی خدایی این گوشه های زائد و دردناک ناخن رو آفریدی اعصاب روان ما رو بریزی به هم نه؟؟؟

.

آوریل 7, 2010 at 7:48 ب.ظ. 30 دیدگاه

پشم طلا !

.

رفته بودم آرايشگاه، يه دختره اونجا بود که همچين با افتخار به آرايشگره ميگفت تا حالا يه مو هم ازصورتم برنداشتم انگار پشماش از طلاست نکبت !

.

آوریل 3, 2010 at 1:43 ب.ظ. 98 دیدگاه

چشم به راه «یسر» در سال جدید !

.

سيجعل الله بعد عسرٍ يسرا (خداوند بعد ازسختي،آساني قرار مي‌دهد)

خدایا اگر در اندازه ی عسر و یسر، بنا به رعایت مساوات گذاشته باشی ، فک نکنم با این عسرِ دهن صاف کن 88 ، از پس یسر 89 بر بیای !

.

مارس 19, 2010 at 8:40 ب.ظ. 96 دیدگاه

)X~

.

اگه من دانشمند بودم قطعا يه ربات اختراع ميکردم که با قمه بيفته دنبال کسی که دمپايي دستشويي رو خيس ميکنه !

.

مارس 16, 2010 at 6:09 ب.ظ. 77 دیدگاه

بی‌بی رادان!

.

نیروی انتظامی خشت تو هم قشنگه !

در راستای تغییر نام پلیس به پاسور،خواهران بسیجی هم به ده لو خوشگله تغییر نام یافتند !

.

مارس 3, 2010 at 10:46 ق.ظ. 120 دیدگاه

Older Posts


هیچی ...
همین !

RSS پیوندهای گوگل ریدری

  • خطایی رخ داد! احتمالا خوراک از کار افتاده. بعدا دوباره تلاش کنید.

افراد آنلاین

آمار وبلاگ

  • 549٬458 بازدید